اشعار آیینی

یا حضرت هو

اشعار آیینی

یا حضرت هو

ای بزرگ مرد مولایم...

ای بزرگ مرد مولایم ای مرد اینجایی

 

ای جلوه ی نور مولا الحق که زیبایی

 

 

من شعر گفتمت اما بی قدر و پست ست

 

گرچه آمدم،اما تویی که  تنهایی

 

 

حاضران به چشم من از افلاکیانند

 

هستم میانشان با شلوار و دمپایی

 

 

همه از منقبت و نقد شما می گویند

 

گرچه این نیست خدایم چه قدر والایی

 

 

اینها شما رابهانه است که ببینی

 

در اوج ذلتیم ما و تویی که آقایی

 

 

تمام عمر تلف است این جمعه هم اگر

 

دوباره نخوانم خدا کند که بیایی

 

 

آقا نبینمت که زمن روی گردانی

 

به من بگویی عزیز تو هم با مایی

 

 

اگر دلت اینجاست پس چرا...نگو آقا

 

گریستم تورا فقط در اوج تنهایی

 

 

می دانم این رسم وفاداری نیست اما

 

به امیدی بستمت امید که می آیی

 

 

مدد نما که بمانم کنار شما

 

جدا نیستم ای از زمینیان جدایی

 

 

(ماجنگ کرده ایم با تمام عالم و آدم

 

ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی)1

 

 

گرچه سخت است دل کندن از جوار شما

 

اما غزل همین است بیتی ((دوازده تایی))

 

 

سروده:محسن ابراهیمی پور

 

 

1-نگذار که با ما همه عالم بستیزند- ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی            غلامرضا سازگار(میثم)

از شدت شرم است صدایت نمی کنم

از شدت شرم است صدایت نمی کنم

هرچند دورم اما شکایت نمی کنم

اهلی ترین شده ای در زمین ما

گاهی ببخش مرا که دعایت نمی کنم

دیگر کسی از شما روایت نمی کند

من هم همینطور گریه برایت نمی کنم

تمام دفتر شعرم از نیامدنت

پر شد و باز گریه برایت نمی کنم

قلم در افتاد با کاغذم و گفت چرا

کار کمی برای کارهایت نمی کنم

دوست دارم برای شما مثنوی بگم

روزی تورا مثنوی معنوی بگم

شاید رسد دعای من هم به دامنت

و تو بیایی و برسی به میمنت

قبل از توهم خودم خودم را غرق می کنم

یا که برای شما هم شده فرق می کنم

از دعا پر است آقایمان باید که...

شبیهش شویم و گریه کنیم شاید که...

قاعده ی نیامدنش را به هم زنیم

مردم ایران برای ظهورش قدم زنیم

نصفه ی خالی لیوان هنوز جا دارد

قطره ی اشکی که از گناه وادارد

حسن ختام را به ختامش جلا دهید

او را قسم به عمه کربلا دهید

سروده:محسن ابراهیمی پور

« یک دم علی علی نکنم هار می شوم»

  با یک نگاه محرم اسرار می شوم

 پروانه وار میثم تمار می شوم 


   سرمست جرعه های توام،حضرت شراب

 من جای کعبه،میکده هوشیار می شوم 


  کار از جنون و مستی و دیوانگی گذشت

 « یک دم علی علی نکنم هار می شوم» 


  از خواب مرگ گر ز مزارم گذر کنی

 من با صدای پای تو بیدار می شوم 


  تنها به این خوشم که قدم رنجه می کنید

 هنگام مرگ لایق دیدار می شوم 


 تو قاتل منی،همه ی شهر شاهد است

 با حلقه های زلف تو بر دار می شوم 


   غیر از غلامی تو به دردی نمی خورم

 بیرون کنی!؟ به فاطمه بیکار می شوم 


وحید قاسمی

به مناسبت هفته وحشت

رفتن به بهشت قرب حق آسان است

راهی که علی رفت ره رضوان است  


ای سنــی بدبخــت به بــی راهِ مـرو

این ره که تو میروی به ترکستان است

برگرد،آقا..

پشت ماشین نوشته بود،برگرد،آقا

ناگهان وحی شعر من آمد،چه کرد،آقا  


در میان شهر و پشت ماشین ها

مگر به یاد بیافتم،پر درد،آقا 


چه سخت میگذرد این نفسهای بی شما

هجر طولانی تان،از ما و عملکرد،آقا 


عذاب میدهد فکر مرا هجرت شما

چه قدر انکار میگویم،قر کرد،آقا 


در هجوم سیل عشاقان سرمست

ذره ای به حساب نیایم،من طرد،آقا 


هر غروب تلخ آن روز بد آشوب

زیر تیغ آفتاب،یخ کرد،آقا 


کتاب ها نوشتم،از فراق،در خیال

سرد و زرد و فرد،ای مرد،آقا 


من هم بگویم لکنتی شاید اثر کرد

بابا برای عهد خوبان،برگرد،آقا 


سروده:محسن ابراهیمی پور