اشعار آیینی

یا حضرت هو

اشعار آیینی

یا حضرت هو

ای آفتاب من

یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو

ای آفتاب من همه چیزم فدای تو

یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح

از پشت بام مسجد کوفه صدای تو

ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم

شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو

غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود

چیزی نداشتم که بیارم برای تو

از روزهای هفته سه شنبه برای من

شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو

روزی به خاطر سفر جمکران من

روزی به خاطر سفر کربلای تو

علی اکبر لطیفیان

سوگند قلم

شعری که در حال و هوای حرم امام رضا ، تقدیم حضورتان می گردد.

 

جمعه بود شاعر به دستش قلم گرفت

سپیده دم نفسش کنار حرم گرفت

نوشت جمعه ی دیگر،نوشت جمعه ی آخر

وقتی در اوج غم قلمش را ورم گرفت

دفتر،قلم،شعر کنارش نشسته بود

آزاد شد بغضی که از صدای قلم گرفت

اول کمی گریه و بعدش گلایه از

دلی ترک خورده که او را ز غم گرفت

صدای رفیعی که برخاست از آن طرف

مادری می گفت ممنون شفا دخترم گرفت

دختر،شفا،حرم،کبوتران،مادر،او

مرور می کرد و انگار شفا او را هم گرفت

سوگند خورد که شعر نریزد به پایتان

گفت اینرا و از قلم این قسم گرفت

سروده:محسن ابراهیمی پور

ای کاش سال ما با تو تحویل می شد

شعری که باید بعد سال تکمیل می شد

 

 

ای کاش سال ما با تو تحویل می شد

آیه های فرجت تنزیل می شد

شعری برای فرجت می خواندم

تا برایم مایه ی تعدیل می شد

حق است نیامدی و سر نمی زنی

تقصیر ما بر عشق ما تحمیل می شد

تبعیدیِ هر ساله یِ هر روزها

کاسه ی صبرت چرا تکمیل می شد

من فدایت یوسف زهرا ببخشا

خندا ات بر گریه ها تبدیل می شد

این اثر های خیالی باز هم

سر به راهِ کوچه یِ تمثیل می شد

شد علائم هایتان تنزیل عشق

عشق های عارفان تأویل می شد

سروده:محسن ابراهیمی پور

ای بزرگ مرد مولایم...

ای بزرگ مرد مولایم ای مرد اینجایی

 

ای جلوه ی نور مولا الحق که زیبایی

 

 

من شعر گفتمت اما بی قدر و پست ست

 

گرچه آمدم،اما تویی که  تنهایی

 

 

حاضران به چشم من از افلاکیانند

 

هستم میانشان با شلوار و دمپایی

 

 

همه از منقبت و نقد شما می گویند

 

گرچه این نیست خدایم چه قدر والایی

 

 

اینها شما رابهانه است که ببینی

 

در اوج ذلتیم ما و تویی که آقایی

 

 

تمام عمر تلف است این جمعه هم اگر

 

دوباره نخوانم خدا کند که بیایی

 

 

آقا نبینمت که زمن روی گردانی

 

به من بگویی عزیز تو هم با مایی

 

 

اگر دلت اینجاست پس چرا...نگو آقا

 

گریستم تورا فقط در اوج تنهایی

 

 

می دانم این رسم وفاداری نیست اما

 

به امیدی بستمت امید که می آیی

 

 

مدد نما که بمانم کنار شما

 

جدا نیستم ای از زمینیان جدایی

 

 

(ماجنگ کرده ایم با تمام عالم و آدم

 

ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی)1

 

 

گرچه سخت است دل کندن از جوار شما

 

اما غزل همین است بیتی ((دوازده تایی))

 

 

سروده:محسن ابراهیمی پور

 

 

1-نگذار که با ما همه عالم بستیزند- ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی            غلامرضا سازگار(میثم)

از شدت شرم است صدایت نمی کنم

از شدت شرم است صدایت نمی کنم

هرچند دورم اما شکایت نمی کنم

اهلی ترین شده ای در زمین ما

گاهی ببخش مرا که دعایت نمی کنم

دیگر کسی از شما روایت نمی کند

من هم همینطور گریه برایت نمی کنم

تمام دفتر شعرم از نیامدنت

پر شد و باز گریه برایت نمی کنم

قلم در افتاد با کاغذم و گفت چرا

کار کمی برای کارهایت نمی کنم

دوست دارم برای شما مثنوی بگم

روزی تورا مثنوی معنوی بگم

شاید رسد دعای من هم به دامنت

و تو بیایی و برسی به میمنت

قبل از توهم خودم خودم را غرق می کنم

یا که برای شما هم شده فرق می کنم

از دعا پر است آقایمان باید که...

شبیهش شویم و گریه کنیم شاید که...

قاعده ی نیامدنش را به هم زنیم

مردم ایران برای ظهورش قدم زنیم

نصفه ی خالی لیوان هنوز جا دارد

قطره ی اشکی که از گناه وادارد

حسن ختام را به ختامش جلا دهید

او را قسم به عمه کربلا دهید

سروده:محسن ابراهیمی پور