اشعار آیینی

یا حضرت هو

اشعار آیینی

یا حضرت هو

آه................................

چقدر دلم گرفته است و هوای حرمت کرده است ساقی


آقا زیارتم را از مجلس روضه ات قبول کن.


پر کرده تمام آسمان را بغضی


سنگین شده در گلوی دنیا بغضی


پر کرده از آب دستهایش را مرد


لبخند به لب نشانده اما بغضی

...

او می رود و می شکند هر گامش


در دخترکی سه ساله اینجا بغضی


شمشیر بدست و چشمهایش بر اوست


یا دست خودش می شکند یا بغضی


او مانده و مشکی که به دندان دارد


مشکی که در آن نمانده الا بغضی


ای کاش...و ای کاش کمی فرصت داشت


اندازه یک گریه و حتی بغضی


حالا که بروی خاک ماهم افتاد


بالای سرش نشسته زهرا, بغضی


در گوش تمام آسمانها امروز


پیچید صدای یا اخا با بغضی


روزی که غزل شکست پشتش چونکه


تنها شدو بی امید سقا, بغضی


مشق شب بچه ها همین است, همین


برگرد عمو و آب...بابا... بغضی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد