از شدت شرم است صدایت نمی کنم
هرچند دورم اما شکایت نمی کنم
اهلی ترین شده ای در زمین ما
گاهی ببخش مرا که دعایت نمی کنم
دیگر کسی از شما روایت نمی کند
من هم همینطور گریه برایت نمی کنم
تمام دفتر شعرم از نیامدنت
پر شد و باز گریه برایت نمی کنم
قلم در افتاد با کاغذم و گفت چرا
کار کمی برای کارهایت نمی کنم
دوست دارم برای شما مثنوی بگم
روزی تورا مثنوی معنوی بگم
شاید رسد دعای من هم به دامنت
و تو بیایی و برسی به میمنت
قبل از توهم خودم خودم را غرق می کنم
یا که برای شما هم شده فرق می کنم
از دعا پر است آقایمان باید که...
شبیهش شویم و گریه کنیم شاید که...
قاعده ی نیامدنش را به هم زنیم
مردم ایران برای ظهورش قدم زنیم
نصفه ی خالی لیوان هنوز جا دارد
قطره ی اشکی که از گناه وادارد
حسن ختام را به ختامش جلا دهید
او را قسم به عمه کربلا دهید
سروده:محسن ابراهیمی پور